رقص گل ها
زیر باران
باد دارد می نوازد
بهترین سمفمونیش را
شیشه ها را مه گرفته
اما اتاق
صاف و ساده
خورشید می تابد در آن
روی میز کوچک ما
فنجانی چشم در راه
سیگاری کرده روشن
بیسکویت ها دور او جمع
زمزمه می کند آرام
خاطراتِ بوسه بر قند
ناگهان تو
مثل یک ماه
پنهان در پشت ابرها
می رسی آرام از راه
و می خوانی برای ما
" صدای پای نازلی " را
اتاق را پر کرده است
صدایِ تارِ مستِ تو
جهان مدهوش می رقصد
این بار او به ساز تو
تو می خندی
و قندها می شوند پیدا
تو می خندی
و شیرین می شود دنیا
از این دنیا فقط یک چیز می خواهم
می خواهم کنار تو
بسازم من بهشتم را